دکتر عباس جهانبخش، دکتر محمدصالح شکوهی بیدهندی،
دوره 13، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
برنامههای آمایش سرزمین، تلاش میکنند که توزیع مناسب و متوازن جمعیت و فعالیتهایی نظیر صنایع و کشاورزی را پیشنهاد کنند. برخی از این برنامهها در ایران، این توزیع مناسب را از طریق ایجاد شهرهای جدید (عمدتا مسکونی) و شهرکهای صنعتی و مشخص کردن محدودهی زمینهای کشاورزی مشخص میکنند. برنامههای شهری (نظیر طرحهای جامع و تفصیلی و یا هادی) هم میکوشند که از طریق تعریف خط محدوده، مانع تداخل عرصههای سکونت با محدودههای دیگر به ویژه اراضی کشاورزی شوند. با این حال، مقالهی حاضر سعی دارد نشان دهد که این تفکیک (منطقهبندی یا زونینگ) کاربریها، تنها رویکرد ممکن و مطلوب نیست. پیشنهاد پژوهش حاضر، ترکیب کاربریها در مقیاس خانه و محله است. پیش از این از اختلاط کاربریها به معنای استقرار کاربریهای مختلف در قطعات همجوار هم سخن گفته شده است. اما در این مقاله، از ترکیب کاربریها دفاع میشود که به معنای فعالیت همزمان سکونت، کشاورزی و صنعت در یک قطعه زمین است. به عبارت دیگر این مقاله نشان میدهد که اگر کاربری مسکونی، با فضاهای کارگاهی و کشاورزی ترکیب میشود، میتواند الگوی مناسبتری از لحاظ اقتصادی و فرهنگی ایجاد نماید. روش تحقیق در پژوهش حاضر به صورت تطبیقی و با استناد به ترازیابی با روش Best Practice بوده است. بدین منظور، نمونههایی از تجارب جهانی موفق تلفیق مسکن و کشاورزی و نیز تلفیق سکونت و صنعت بررسی خواهد شد و ضمن بررسی آموزهها برای ایران، برخی پیشفرضهای حاکم بر سیاستگذاری شهری و منطقهای در شرایط کنونی مورد نقد قرار خواهد گرفت. یافتهها نشان میدهد که پیشفرضهایی مثل آسیبدیدن امنیت غذایی در صورت ترکیب مسکن و کشاورزی، صرفهجویی ناشی از مقیاس در اثر ایجاد مزارع و صنایع بزرگ، ضرورت ایجاد تمایز مشخص میان اراضی داخل محدودههای شهری و اراضی اطراف (از نظر تراکم و کاربری و طبقات) احکامی مطلق و جهان شمول نیستند. در مقابل، ایجاد خانهی مولد، به معنی فضایی که امکان سکونت و کسب و کارهای خرد و خانوادگی را در کنار هم فراهم میسازد میتواند به افزایش عدالت اجتماعی و جلوگیری از انحصار امکانات سرزمینی به بنگاههای صاحب سرمایه، کاهش فقر، افزایش تولید، توسعهی شهرهای کوچک و روستاها و در نهایت توازن در آمایش سرزمین کمک نماید.