جستجو در مقالات منتشر شده


4 نتیجه برای صفویه

محمد مسعود، احمد امین پور، حمید آقاشریفیان اصفهانی،
دوره 3، شماره 1 - ( 3-1394 )
چکیده

چهارباغ، یکی از نامدارترین خیابان‎های اصفهان و شاید ایران باشد. خیابانی سرسبز و خرم که هم در کناره‎ها و هم در میانه آن، ردیف‎های درختان و پیاده‎روها و جوی‎ها گسترده شده است. درباره‎ی چهارباغ همچون یک خیابان ویژه و هم چنین یک باغ ایرانی ویژه‎ نوشته‎ها و پژوهش‏هایی چند، نوشته و گفته شده است. این دیدگاه‎های گوناگون درباره چهارباغ هم چنین پرسش‎هایی را بر می‎انگیزد. یک) گستره معنایی واژه چهارباغ چه اندازه است؟ دو) پیشینه این واژه و روند تاریخی کاربرد آن چگونه بوده است؟ در این مقاله تلاش شده است که در جستاری در واژه‎نامه‎ها، نوشته‎ها و کتاب‎های تاریخی که بستر کار هستند. با رویکردی کیفی، به معنای درونی و بیرونی و به پیشینه‎ی آن در کتاب‎ها و نوشته‎های تاریخی سده‎های اول تا یازدهم هجری پرداخته و با به نمودار در آوردن داده‏ها، به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به پرسش‎های یادشده پاسخ گوید. در قلمرو معنا، چهارباغ همه ویژگی‎های باغ را در خود داشته و گستره معنا و درونمایه آن را افزایش داده و پیوند آن را با انسان و معنای زندگی او، با نظم کیهانی، نظم زمینی، نظم آیینی و دینی، نظم دانشوری استوارتر و ریشه‏دارتر می‎کند. آن چنان که بیشترین معناها و جوهر زیست انسان را در بر می‎گیرد. چهارباغ هرگز یک باغ ساده، یک سرای حاکم‎نشین ساده و تنها یک خیابان ساده نبوده است و آن چنان که در معنای درونی آن یاد شد؛ آمدن چهار یا چار در آن گستره معنایی و کاربردی گسترده‎ای را برای آن پدید آورده بود همچون ساختاری نظم‎دار، ویژه، بزرگ، باشکوه، در شهر و برای مردم شهر، همگانی و با معناهای آرمانی و آسمانی. جای بسی شگفتی است که با ساختن یا بکاربردن یک واژه این همه معنا در آن گذارده و نهفته گردد و شاید آن بازنمایی همان راز جادویی و عرفانی «وحدت و کثرت» یا «یگانگی و چندگانگی» باشد.
رضا رحیم نیا، علی شهابی نژاد،
دوره 9، شماره 4 - ( 9-1400 )
چکیده

بخش زیادی از ساخته ­های دوره پایتختی قزوین در زمان شاه‌طهماسب تخریب شده و در حال حاضر آثار محدودی از آن‌ها پابرجاست. بخشی از این تخریب­ ها به حدی بوده که حداقل نشانه­ های موجود از آثار نیز از بین رفته و تنها در متون و اسناد تاریخی می­ توان نامی از آن‌ها را مشاهده کرد. یکی از این عناصر از بین رفته در قزوین صفوی میدان اصلی شهر است. در پایتخت ­های صفوی میدان به‌عنوان یکی از عناصر مهم حکومت و فراتر از یک کالبد، از نگاه عملکردی نیز شایان توجه بوده است. مطالعاتی که درباره شهر صفوی قزوین انجام شده تلاش کرده ­اند تا فضای شهر شاهی را علی ­الخصوص در دوره اوج خود تصویر کنند، اگرچه که در نتایج نهایی آن‌ها تفاوت­هایی وجود دارد. درباره میدان سعادت به‌طور مستقل و با بررسی تمام شواهد، مطالعه دقیقی وجود نداشته و اغلب در خلال بررسی شهر صفوی قزوین از این میدان یاد شده است. بررسی و بازخوانی تحولات تاریخی میدان نیاز به یک مطالعه دقیق­تر را پررنگ­تر می ­کرد. اینکه این میدان از نظر وجوه کالبدی و عملکردی و همچنین مکانی چه ویژگی­هایی داشته ساختار کلی این مقاله را شکل داده است.
در این مطالعه تلاش شده با بررسی و تحلیل اسناد و مدارک تاریخی، شواهد کالبدی و علی­ الخصوص توصیفات تاریخی موجود، تصویری از وضعیت میدان سعادت ارائه شود. این مطالعه با روشی تفسیری - تاریخی به تحلیل روایی و تشریحی از رخدادها و توصیفات در این باره پیش رفته است. در کنار این مطالعات پیمایش ­های میدانی نیز مدنظر بوده و شواهد کالبدی موجود در محل بازار و محدوده میدان بررسی شده ­اند. علاوه بر پرداختن به وضعیت کالبدی و عملکردی میدان در عصر صفوی، تلاش شده تا تحولات تاریخی میدان در عصر قاجار و پهلوی نیز مرور شوند. در این راستا نحوه تعامل و ارتباط بین میدان اصلی قزوین صفوی با دیگر عناصر کلیدی شهر و محدوده بازار قزوین و آثار آن مورد کنکاش قرار گرفته است. با توجه به نتایج حاصله، میدان سعادت یک میدان عمومی شهری است که در کنار بازار و دیگر عناصر کلیدی، محل بازنمایی سیاست­ ها و دیدارهای شاه نیز بوده است. موقعیت مکانی این میدان با دو احتمال و با توجه به نشانه­ های موجود و محورهای شاخص صفوی ارائه شده است. فضای میدان بعدها توسط بازار قزوین و ساخت‌وسازهای اطراف آن پُر شده است. باید در نظر داشت که درک دقیق و قطعی مکان، ابعاد، شکل و ویژگی­ های میدان نیازمند مطالعات و علی‌الخصوص گمانه­ های باستان­شناسانه است که باید مدنظر قرار گیرد.
سمانه هاشم زهی، جمال الدین مهدی نژاد درزی، باقر کریمی،
دوره 11، شماره 2 - ( 2-1402 )
چکیده

معمار معاصر به جایگاه خودش به‌مثابه یک «هنرمند» اتکای بسیار زیادی دارد و به اصطلاحاتی چون زبان فردی و خودآگاه خیلی اعتماد می‌کند. در مطالعات معماری، مبناهای فکری متفاوتی در تولید فرم تأثیرگذارند که این بنیان‌ها در حوزه‌های متعددی دسته‌بندی می‌شوند، از جمله خودآگاه و ناخودآگاه. پژوهشگر درصدد است دریابد تا چه اندازه ضمیر ناخودآگاه در تولید فرم در دورۀ صفویه و همچنین تا چه اندازه ضمیر خودآگاه در تولید فرم در دورۀ معاصر مؤثر بوده است. این پژوهش با رویکرد کیفی و مبتنی بر دو راهبرد تاریخی‌تطبیقی و اسنادی انجام گرفته است. محیط مطالعه اسناد و مدارکی‌اند که دربارۀ بنیان‌های فکری دورۀ صفویه و بنیان‌های فکری دورۀ معاصرند. بر اساس آرای مطرح‌شده، در هر دو دوره، پیوند بین تولید فرم و خلاقیت حائز اهمیت است. بنابراین، بر پایۀ این شاخص و مؤلفه‌های تأثیرگذار بر آن مقایسه انجام گرفت. خلاقیت به‌صورت علمی و منطقی ماهیت خودآگاه و خلاقیت شهودی و هنری ماهیت ناخودآگاه دارد. نتایج مقایسه‌ای نشان دادند در معماری صفویه در فرآیند آفرینش آثار و مصنوعات خویش، هنرمند خودش نیز متحول می‌شد و آفرینشی تازه و خلقی نو می‌یافت. وظیفۀ هنرمند در رابطۀ متقابل با محصول آفریدۀ خویش، هدایت نفس در حرکت جوهری و ایجاد بستر مناسب برای فعلیت قوای متعالی و مجرد آن است، یا به‌عبارتی زمینه‌ساز برای تجرد نفس است. علم انسان عقلی، علمی شهودی است. دورۀ صفویه بنیان‌های فکری غنی و قوی در فرآیند ناخودآگاه داشته است که به‌تبع آن، معماری و تولید فرم از آن متأثر است. هنر قدسی بر خلاف هنر مدرن، قبل از آنکه سبک باشد، معناست. معماران مؤلف، اعتقاد به پدیدار دارند و از کل و تضادهای موجود در زمینه و انعطاف صحبت می‌کنند؛ اما معمار از دید آن‌ها کسی است که واقعیت را بازآفرینی می‌کند و آنچه مهم است، مخاطب اثر است که متن را زنده می‌کند. از وحدت سرشت انسان‌ها و تجربیات وجودی و شهود صحبت می‌کنند؛ ولی به کیفیت این تجربه و کشف واقعیت وجودی و ارتقای آن در جهت سرشت واحد خبری نیست. معمار در مواجهه با اطلاعات بسیاری قرار می‌گیرد که به‌ناچار اطلاعاتی که در خودآگاهش می‌تواند حلاجی کند، در الویت قرار می‌گیرند و گاهاً به‌تعبیر آیزنمن، این بیان فردی با تأکید بر یک خلاقیت انزواطلبانه، بدون توجه به یک نظم یکپارچه، در‌حال پیش‌روی است. با اتکا و تحلیل این بنیان‌ها می‌توان گفت بهره‌گیری از فرآیند ناخودآگاه در تولید فرم در جهت ارتقای کیفی طراحی و هم‌خوانی با زمینه نیاز مبرم است. با توجه به اینکه توانایی معمار در درک کامل و همه‌جانبۀ ارزش‌ها و مفاهیم موجود در جهان هستی و اتصال به ناخودآگاه محدود است، می‌توان بدون قرار‌دادن فرم در زمینۀ واقعی آن، با درنظرگرفتن ناسازگاری‌ها به این مهم دست‌ یافت. نتیجه حصول سازگاری بنا با زمینه است.


نازنین مالمیر، سحر خراسانی، مهران کاراحمدی، میثم حبیبیان،
دوره 13، شماره 2 - ( 3-1404 )
چکیده

معماری دوره صفویه در ایران، به‌ویژه در اصفهان، با استفاده از الگوهای هندسی پیچیده و تناسبات طلایی، هارمونی و تعادل را در طراحی فضاهای معماری ایجاد کرده است. فضاهای نیمه‌باز در مدارس این دوره، به‌عنوان بخش‌های انتقالی میان فضاهای باز و بسته، نقش مؤثری در ایجاد ارتباط بصری و عملکردی ایفا می‌کنند. هدف این پژوهش، تحلیل نحوه استفاده از تناسبات طلایی و هندسی در فضاهای نیمه‌باز مدارس دوره صفویه است. در این راستا، پرسش اصلی تحقیق بررسی نحوه به‌کارگیری تناسبات طلایی و هندسی در این فضاها و شناسایی تناسبات برجسته‌تر در طراحی این مدارس است. روش تحقیق ترکیبی از تحلیل کمی و کیفی است که در آن پلان‌های مدارس منتخب استخراج و ابعاد و تناسبات هندسی ایوان‌ها و ایوانچه‌ها به‌طور دقیق اندازه‌گیری و تحلیل شده‌اند. نتایج نشان می‌دهد که فضاهای نیمه‌باز مدارس صفویه عمدتاً بر اساس نسبت‌های هندسی خاصی مانند تقاطع شش‌ضلعی منتظم، تناسبات 2√ و 3√ و مستطیل طلایی طراحی شده‌اند. تنها در ایوان مدرسه‌ی جده‌ی کوچک، به دلیل ویژگی‌های خاص فضایی و عملکردی، این تناسبات رعایت نشده‌اند که نشان‌دهنده‌ی تأثیر عملکرد فضا بر انتخاب اصول هندسی است. این فضا از تناسب ۱:۰.۹ پیروی می‌کند. یافته‌ها نشان می‌دهند که تناسبات هندسی نه‌تنها نقش مؤثری در ایجاد تعادل بصری و عملکردی ایفا کرده‌اند، بلکه به‌طور مؤثر ارتباط میان فضای باز و بسته را در طراحی مدارس برقرار کرده‌اند. این نتایج می‌تواند به‌عنوان الگویی برای طراحی فضاهای نیمه‌باز در معماری معاصر مورد استفاده قرار گیرد و به احیای میراث فرهنگی و استفاده از اصول هندسی در معماری معاصر کمک کند.


صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Researches in Islamic Architecture

Designed & Developed by : Yektaweb