در یکصد سال اخیر، توسعهی شهری در ایران سبب تغییرات عدیدهای در ساختار فضایی شهرها شده است. یکی از مهمترین این تغییرات، دگرگونی در روابط میان عناصر شهری و اثرات آن بر ویژگیهای فضایی- عملکردی مسجد است. مسجد جامع شهر سبزوار یکی از عناصر مهم تاریخی شهر میباشد که علاوه بر عملکرد اجتماعی- مذهبی، نقش مهمی در ارتباط و پیوستگی فضایی هستهی تاریخی شهر سبزوار داشته است. اما امروزه این عنصر نقش خود را به عنوان یک فضای اصلی شهری از دست داده است و به صورت منفک از سایر عملکردهای شهری قرار دارد. مسألهی اصلی در این تحقیق، بررسی و تحلیل اثرات پیکرهبندی شهر و مسجد جامع سبزوار بر روابط فضایی- عملکردی و مقایسه آن در دو دورهی تاریخی (1285- 1394 هجری شمسی) است. هدف از این تحقیق، بررسی ویژگیهای فضایی مسجد در دو دورهی فوق و سنجش آن در مقایسه با کارکردهای کنونی آن است. تحقیق از نوع کمی- مقایسهای است و با استفاده از متغیرهای همپیوندی، اتصال و انتخاب در تئوری چیدمان فضا به تحلیل روابط فضایی میپردازد. نکتهی قابل توجه در این تحقیق تحلیل توپولوژیک فضاهای شهری و مقایسهی آنها جهت تحلیل روابط عملکردی است. نتایج نشان داد که مسجد در دورهی تاریخی از وضوح و خوانایی قابل توجهی نسبت به دورهی کنونی برخوردار بوده است. همچنین مسجد و شهر در سال 1285ه.ش. از انسجام فضایی بالایی نسبت به دورهی معاصر برخوردار بودند. علاوه بر این تحلیل توپولوژیک فضای شهری و رابطهی همبستگی میان دو متغیر همپیوندی و انتخاب نشان داد که مسجد در سال 1285ه.ش. به واسطه ارتباط کالبدی و فضایی با پیرامون خود علاوه بر نقش اجتماعی- مذهبی به عنوان یک فضای شهری عمل میکرده است و از نظر عملکردی یکی از جاذبها و انتخابهای اصلی استفادهکنندگان در تردد و استفاده از این فضا به شمار میرفتهاست؛ درحالیکه در سال 1394 ه.ش. مداخلات گسترده و حذف ارتباط کالبدی- فضایی میان مسجد جامع و سراهای مجاور و بافت مسکونی پیرامون سبب تغییر جایگاه مسجد جامع از یک فضای شهری در ساختار فضایی شهر تاریخی سبزوار و نزول آن به یک عنصر کالبدی و معماری صرف در زمان حال است. از این رو، امروزه به میزان زیادی از تعاملات اجتماعی در مسجد جامع سبزوار کاسته شده و مسجد جامع به عنوان یک عنصر کالبدی فقط دارای نقش مذهبی است.
یزد، دارای پیشینه غنی در آداب و علوم فلاحت و زراعت است. آب و امنیت در کنار زمین، به عنوان مادر زراعت، توانستهاست مولد ساختاری در این اقلیم، به نام مزرعه باشد. مزارع، مجتمعهای زیستی کوچکی هستند که بهصورت مستقل یا تابعه، بخشی از ضیعات یک ده و یا قصبه، محسوب میشود.
برخی از مزارع، صرفاّ دارای تولیدات کشاورزی بوده و فاقد لواحق و استقرار هستند و به این دلیل، مزرعه کشاورزی یا غیرمسکون نامیده میشوند. در اینگونه از مزارع، سکونت دائم و استقرار وجود ندارد. «باغها و کشت خوانهای یزد»، در زمره «مزارع کشاورزی» قرار میگیرند؛ اما برخی دیگر، علاوه بر کشاورزی و زراعت به عنوان شاخصه اصلی، سکونت و استقرار نیز در آنها انجام میشود، اینگونه از مزارع، «مسکون» نامیده میشوند و دارای عناصر خدماتی دیگری چون کوشک، خانههای اربابی و رعیتی، قلعههای کبیره و صغیره مسکونی، برجهای دیدبانی، طاحونه و مصنعه، شاهکوچه و غیره هستند. در این پژوهش، «قلعهها و مجموعههای کشتخوانی اربابی و رعیتی» به عنوان مزرعه مسکون در یزد، شناختهشدهاند و در ادبیات شفاهی و آثار مکتوب مربوط به یزد، بهکرات درباره «مزرعه» بودن این آثار، مطالبی آورده شده است. این مزارع، در طول مسیر مکانی تحقیق (استان یزد)، در سال 1394 ه.ش شناسایی شده و مورد مطالعات میدانی قرار گرفتند و بسیاری از آنها، به دلایل مختلف، در معرض آسیب و نابودی قرار دارند.
چیستی مزارع مسکون تاریخی در یزد، از سئوالات کلیدی در این نوشتار به حساب میآید و سعی می شود تا با رهیافت تفسیری - تاریخی و مراجعه به آثار مادی، سندپژوهی و مصاحبه به هدف اصلی این پژوهش، که تمییز مزارع مسکون تاریخی یزد، از سایر گونهها و مجتمع های زیستی است، جامعه عمل پوشانده شود.
از نتایج قابل اشاره؛ فهم موضوع، از طریق پیمایش میدانی و تفسیر اسناد، با توجه به کنوانسیونهای بینالمللی است. این مهم میتواند در دانشگاهها و مراکز پژوهشی، مورد بحث و مکاشفه قرارگیرد.
معماری توده عینیت یافته فرهنگی است که به آن تعلق دارد و یا از آن تاثیر میپذیرد. اگر معماری ایران نیز در طول دوره اسلامی مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد این واقعیت را که معماری متاثر از اندیشه و باورها در طول دوره اسلامی است آشکار مینماید در همین راستا هدف از این پژوهش نیز بازخوانی تاثیر اندیشه عرفانی بر پدیداری نمادگرایانه رنگ آبی در کاشیکاری مساجد میباشد. شروع اندیشه عرفانی مبتنی بر کشف و شهود با امام محمد غزالی (قرن پنجم) و با فلسفه مبتنی بر نور شیخ اشراق سهروردی (قرن ششم) همراه بود که در آن مراتب معرفت و آگاهی با مراتب نور و ظهور آن مطابقت دارد و با رشد تفکر عرفانی نور و رنگ جلوه بارزتری یافت بطوریکه رنگ در اندیشه عرفانی نجمالدین کبری (قرن هفتم) و شیخ علاءالدوله سمنانی (قرن هشتم)، جسمانیت و کثرت یافته نورالانوار است و هر رنگی نمایانگر باطنی (تمثیل) یک معناست. سابقه تاریخی نشان میدهد تشکیل انجمنهای فتیان و فتوت نامهها نقش مهمی را در انتقال باورها و اندیشههای عرفانی شیعی به صاحبان اصناف از جمله معماری داشته است لذا این بینش تمثیلی عرفانی خصوصاً در معماری مساجد (جامع) که اوج جلوهگاه رمزی هنر معماران میباشد بکار برده شده است تا نشان دهد نیایشگاهها میتوانند محل برقراری برترین نسبت میان معماری و باور به شمار آیند. زبان عرفانی که زبان رمزی و تمثیل است به بهترین وجهی در معماری دوره صفویه که اوج تفکر شیعی عرفانی است متجلی شده است. تناظر میان حالات (اولیه) منازل سلوک عرفانی با تمثیل استفاده از کاشی آبی در معماری مساجد ایرانی که یکی از تاثیرات باورهای عرفانی میباشد، سبب گردیده است تا استفاده از کاشی آبی (چه لاجوردی و چه فیروزهای) بصورت غالب از ابتدای بهرهگیری تا استیلای تمام کاشیکاری در مساجد دوره صفویه (مسجد امام) باشد. در این پژوهش گردآوری دادهها و اطلاعات از طریق مطالعات اسنادی و کتابخانهای صورت گرفته، سپس با تحلیل دادهها ضمن استفاده از روش توصیفی تحلیلی در بستر تاریخی با استفاده از شواهد تعیینگر به اثبات آن پرداخته میشود.
صفحه 1 از 1 |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Researches in Islamic Architecture
Designed & Developed by : Yektaweb