جستجو در مقالات منتشر شده


6 نتیجه برای مرادی

هادی سلطانی‌فرد، زهره سادات سید مرادی،
دوره 4، شماره 2 - ( تابستان-95 1395 )
چکیده

در یکصد سال اخیر، توسعه‌ی شهری در ایران سبب تغییرات عدیدهای در ساختار فضایی شهرها شده است. یکی از مهمترین این تغییرات، دگرگونی در روابط میان عناصر شهری و اثرات آن بر ویژگی‌های فضایی- عملکردی مسجد است. مسجد جامع شهر سبزوار یکی از عناصر مهم تاریخی شهر می‌باشد که علاوه بر عملکرد اجتماعی- مذهبی، نقش مهمی در ارتباط و پیوستگی فضایی هسته‌ی تاریخی شهر سبزوار داشته است. اما امروزه این عنصر نقش خود را به عنوان یک فضای اصلی شهری از دست داده است و به صورت منفک از سایر عملکردهای شهری قرار دارد. مسأله‌ی اصلی در این تحقیق، بررسی و تحلیل اثرات پیکره‌بندی شهر و مسجد جامع سبزوار بر روابط فضایی- عملکردی و مقایسه آن در دو دوره‌ی تاریخی (1285- 1394 هجری شمسی) است. هدف از این تحقیق، بررسی ویژگی‌های فضایی مسجد در دو دوره‌ی فوق و سنجش آن در مقایسه با کارکردهای کنونی آن است. تحقیق از نوع کمی- مقایسه‌ای است و با استفاده از متغیرهای هم‌پیوندی، اتصال و انتخاب در تئوری چیدمان فضا به تحلیل روابط فضایی می‌پردازد. نکته‌ی قابل توجه در این تحقیق تحلیل توپولوژیک فضاهای شهری و مقایسه‌ی آنها جهت تحلیل روابط عملکردی است. نتایج نشان داد که مسجد در دوره‌ی تاریخی از وضوح و خوانایی قابل توجهی نسبت به دوره‌ی کنونی برخوردار بوده است. همچنین مسجد و شهر در سال 1285ه.ش. از انسجام فضایی بالایی نسبت به دوره‌ی معاصر برخوردار بودند. علاوه بر این تحلیل توپولوژیک فضای شهری و رابطه‌ی همبستگی میان دو متغیر هم‌پیوندی و انتخاب نشان داد که مسجد در سال 1285ه.ش. به واسطه ارتباط کالبدی و فضایی با پیرامون خود علاوه بر نقش اجتماعی- مذهبی به عنوان یک فضای شهری عمل می‌کرده است و از نظر عملکردی یکی از جاذب‌ها و انتخاب‌های اصلی استفاده‌کنندگان در تردد و استفاده از این فضا به شمار می‌رفته‌است؛ درحالیکه در سال 1394 ه.ش. مداخلات گسترده و حذف ارتباط کالبدی- فضایی میان مسجد جامع و سراهای مجاور و بافت مسکونی پیرامون سبب تغییر جایگاه مسجد جامع از یک فضای شهری در ساختار فضایی شهر تاریخی سبزوار و نزول آن به یک عنصر کالبدی و معماری صرف در زمان حال است. از این رو، امروزه به میزان زیادی از تعاملات اجتماعی در مسجد جامع سبزوار کاسته شده و مسجد جامع به عنوان یک عنصر کالبدی فقط دارای نقش مذهبی است.


اصغر محمدمرادی، احمد صالحی‌کاخکی، حسین راعی،
دوره 4، شماره 4 - ( زمستان-95 1395 )
چکیده

یزد، دارای پیشینه غنی در آداب و علوم فلاحت و زراعت است. آب و امنیت در کنار زمین، به عنوان مادر زراعت، توانسته‌است مولد ساختاری در این اقلیم، به نام مزرعه باشد. مزارع، مجتمع‌های زیستی کوچکی هستند که به‌صورت مستقل یا تابعه، بخشی از ضیعات یک ده و یا قصبه، محسوب می‌شود.

برخی از مزارع، صرفاّ دارای تولیدات کشاورزی بوده و فاقد لواحق و استقرار هستند و به این دلیل، مزرعه کشاورزی یا غیرمسکون نامیده می‌شوند. در این‌گونه از مزارع، سکونت دائم و استقرار وجود ندارد. «باغ‌ها و کشت خوان‌های یزد»، در زمره «مزارع کشاورزی» قرار می‌گیرند؛ اما برخی دیگر، علاوه بر کشاورزی و زراعت به عنوان شاخصه اصلی، سکونت و استقرار نیز در آن‌ها انجام می‌شود، این‌گونه از مزارع، «مسکون» نامیده می‌شوند و دارای عناصر خدماتی دیگری چون کوشک، خانه‌های اربابی و رعیتی، قلعه‌‌‌های کبیره و صغیره مسکونی، برج‌های دیدبانی، طاحونه و مصنعه، شاه‌کوچه و غیره هستند. در این پژوهش، «قلعه‌ها و مجموعه‌های کشت‌خوانی اربابی و رعیتی» به عنوان مزرعه مسکون در یزد، شناخته‌شده‌اند و در ادبیات شفاهی و آثار مکتوب مربوط به یزد، به‌کرات درباره «مزرعه» بودن این آثار، مطالبی آورده شده است. این مزارع، در طول مسیر مکانی تحقیق (استان یزد)، در سال 1394 ه.ش شناسایی شده و مورد مطالعات میدانی قرار گرفتند و بسیاری از آن‌ها، به دلایل مختلف، در معرض آسیب و نابودی قرار دارند.

چیستی مزارع مسکون تاریخی در یزد، از سئوالات کلیدی در این نوشتار به حساب می‌آید و سعی می شود تا با رهیافت تفسیری - تاریخی و مراجعه به آثار مادی، سندپژوهی و مصاحبه به هدف اصلی این پژوهش، که تمییز مزارع مسکون تاریخی یزد، از سایر گونه‌ها و مجتمع های زیستی است، جامعه عمل پوشانده شود.

از نتایج قابل اشاره؛ فهم موضوع، از طریق پیمایش میدانی و تفسیر اسناد، با توجه به کنوانسیون‌های بین‌المللی است. این مهم می‌تواند در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی، مورد بحث و مکاشفه قرارگیرد.


حسین مرادی نسب، محمدرضا بمانیان، ایرج اعتصام،
دوره 5، شماره 1 - ( بهار 96 1396 )
چکیده

معماری توده عینیت یافته فرهنگی است که به آن تعلق دارد و یا از آن تاثیر می­پذیرد. اگر معماری ایران نیز در طول دوره اسلامی مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد این واقعیت را که معماری متاثر از اندیشه و باورها در طول دوره اسلامی است آشکار می­نماید در همین راستا هدف از این پژوهش نیز بازخوانی تاثیر اندیشه عرفانی بر پدیداری نمادگرایانه رنگ آبی در کاشیکاری مساجد می­باشد. شروع اندیشه عرفانی مبتنی بر کشف و شهود با امام محمد غزالی (قرن پنجم) و با فلسفه مبتنی بر نور شیخ اشراق سهروردی (قرن ششم) همراه بود که در آن مراتب معرفت و آگاهی با مراتب نور و ظهور آن مطابقت دارد و با رشد تفکر عرفانی نور و رنگ جلوه بارزتری یافت بطوریکه رنگ در اندیشه عرفانی نجم­الدین کبری (قرن هفتم) و شیخ علاءالدوله سمنانی (قرن هشتم)، جسمانیت و کثرت یافته نورالانوار است و هر رنگی نمایانگر باطنی (تمثیل) یک معناست. سابقه تاریخی نشان می­دهد تشکیل انجمن­های فتیان و فتوت نامه­ها نقش مهمی را در انتقال باورها و اندیشه­های عرفانی شیعی به صاحبان اصناف از جمله معماری داشته است لذا این بینش تمثیلی عرفانی خصوصاً در معماری مساجد (جامع) که اوج جلوه­گاه رمزی هنر معماران می­باشد بکار برده شده است تا نشان دهد نیایشگاه­ها می­توانند محل برقراری برترین نسبت میان معماری و باور به شمار آیند. زبان عرفانی که زبان رمزی و تمثیل است به بهترین وجهی در معماری دوره صفویه که اوج تفکر شیعی عرفانی است متجلی شده است. تناظر میان حالات (اولیه) منازل سلوک عرفانی با تمثیل استفاده از کاشی آبی در معماری مساجد ایرانی که یکی از تاثیرات باورهای عرفانی می­باشد، سبب گردیده است تا استفاده از کاشی آبی (چه لاجوردی و چه فیروزه­ای) بصورت غالب از ابتدای بهره­گیری تا استیلای تمام کاشیکاری در مساجد دوره صفویه (مسجد امام) باشد. در این پژوهش گردآوری داده­ها و اطلاعات از طریق مطالعات اسنادی و کتابخانه­ای صورت گرفته، سپس با تحلیل داده­ها ضمن استفاده از روش توصیفی تحلیلی در بستر تاریخی با استفاده از شواهد تعیین­گر به اثبات آن پرداخته می­شود.


امین مرادی، بهروز عمرانی، سید رسول موسوی حاجی،
دوره 7، شماره 2 - ( تابستان 1398 1398 )
چکیده

هرچند مطابق با «سبک‌شناسی معماری ایرانی»، که مبانیِ نظری آن توسط مرحوم پیرنیا شکل گرفته است؛ اختصاص عناوین خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی به نمونه بناهای معماری اسلامی ایران و طبقه‌بندیِ گونه‌های معماری پراکنده در جغرافیای فرهنگی آن بر اساس این چهار شیوه‌ی معماری، شاکله‌ی اصلی معماری اسلامی ایرانی را تشکیل میدهد؛ با این حال، ساختار کلیِ معماری ایرانی در خلال قرون پنجم و ششم ه.ق، نه‌تنها تابع اصول ثابت معماری در کلیّت حوزه‌ی فرهنگیِ ایران تحت عنوان «سبک رازی» نیست؛ بلکه ذهنیت معماریِ آن در بخش‌های مختلف ایران از هم متمایز و غیرقابل ادغام می‌باشد. تحقیق پیش‌رو برآن است تا به روش مطالعه‌ی میدانی و تحلیل معماریِ دو گونه‌ی «گنبدخانه» و «مقبره» در حوزه‌ی معماریِ ایران طی دوره‌ی سلجوقی، پاسخ‌گوی این پرسش باشد که گرایشات متفاوت معماری در بخش‌های مختلف ایران به چه نحوی تفاوت‌های ساختاری موجود در هر منطقه را تحت تأثیر قرار داده است؟ مطابق نتایج به دست آمده و با فرض بر تأثیر تنوعات منطقه‌ای، اقلیم‌ها و نیازهای متفاوت معمارانه، با تبیین دو محور متمایز معماری با کلیت متفاوت ساختاری، شامل محور شمال‌شرق-شمال‌غرب ایران با مرکزیت عنصر «مقبره» و محورِ مرکزیِ ایران با تأکید بر عنصر«گنبدخانه»، اصول مشترک شناخته شده‌ی معماری ایرانی در قالب «شیوه‌ی رازی» با ایرادات جدی مواجه خواهد بود. به موازات چنین نگرش متفاوتی نسبت به جایگاه گونه‌‌ی مسجد و مقبره در دو محور مذکور، تبیین نوآوری‌های ساختاریِ مراکز متفاوت معماری در هر بخش از ایران، منجر به بازبینیِ مسئله‌ی الگوی مشترک معماری گنبدخانه‌ها و مقابر این دوران در قالب اصول شناخته شده معماری ایرانی و «سبک رازی» خواهد شد. از آنجا‌ که قریب به نیم‌قرن سبک‌شناسیِ معماری ایرانی هرگز مورد بازبینیِ علمی قرار نگرفته است؛ پژوهش حاضر بازتاب نخستین تلاش‌های صورت گرفته در این زمینه خواهد بود.
مظفر عباس زاده، اصغر محمدمرادی، وحید اسماعیل زاده، الناز سلطان احمدی،
دوره 10، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده

زیبایی محیط شهری به‌عنوان بستری که هر روزه توسط طیف وسیعی از مردم تجربه می­شود؛ جزو نیازهای متعالی انسان بوده است؛ و به مثابه محرکی برای شکوفایی وی عمل می­کند. لذا در شکل‌دهی و طراحی محیط، مقوله هنر و رابطه آن با موضوع زیبایی­‌شناسی از اهمیت شایان توجهی برخوردار است و در سطح جامعه به پدیده­ای ارزشی و هدفمند نیز بدل می­شود.
هدف از این تحقیق، بررسی مفهوم نظری ارزش‌های بنیادین زیبایی‌شناسی است؛ تا علاوه بر شناسایی و نقش ارزش‌های بنیادین زیبایی‌شناسی ایرانی- اسلامی، به تبیین جایگاه کابردی ارزش‌های بنیادین زیبایی‌شناسی در خلق معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی بپردازد. این هدف در راستای پاسخگویی به سوالات اصلی است: ارزش‌های بنیادین زیبایی‌شناسی در دو دیدگاه جهان غرب و ایرانی- اسلامی از چه جایگاه نظری برخوردار است؟! و کاربرد عملی احصای ارزش‌های بنیادین زیبایی‌شناسی در معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی چیست؟! تحقیق حاضر از نوع بنیادی- نظری با رویکرد کیفی است؛ که در آن جمع‌آوری داده‌ها و اطلاعات کیفی با استفاده از منابع اسنادی مکتوب علمی و کتابخانه‌ای در حوزه‌های علوم مرتبط با زیبایی‌شناسی انجام می­گیرد و اطلاعات تحلیلی با تعمیم به حوزه معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی با روش استدلال قیاسی به استحصال نظری ارزش‌های بنیادین زیبایی­‌شناسی و اصول کاربردی خلق معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی می­پردازد.
یافته‌های این تحقیق حاکی از آن است که چهار دسته اصلی ارزش‌های بنیادین زیبایی‌شناسی در اسلام، 1. ارزش‌های زیبایی‌شناسی معقول، 2. محسوس، 3. معقول مستند بر محسوس، و 4. محسوس مستند بر معقول بوده‌است و این ارزش‌ها به ترتیب در ارتباط با زمینه‌های منطقی، عاطفی و اخلاقی، معنا و رمزپردازی، آرمان‌ها و ایده‌های معقول می­‌باشند که در بستر معماری و شهرسازی ایرانی- اسلامی بکار گرفته می‌­شوند.
خانم فاطمه حدادعادل، دکتر اصغر محمد مرادی، دکتر مهران علی الحسابی،
دوره 11، شماره 3 - ( 6-1402 )
چکیده

شهرسازی اسلامی-ایرانی، از مهم‌ترین موضوعات و دغدغه‌ اندیشمندانی است که بناها و فضاهای شهر را مکانی در راستای سلوک انسانی و تعالی ‌روحی و معنوی او می‌دانند و به ویژگی‌های کالبدی شهر مطلوب از منظر اسلام می‌پردازند. با توجه به آموزه‌های جامع دین مبین اسلام در آرمانشهر وعده داده‌شده به اهل‌ صالح زمین و بیان ویژگی‌های آن، مستفاد می‌گردد که انسان با خصلت مدنی ‌بالطبع خود، از طریق شهرسازی مشارکت‌طلب به آرامش خواهد رسید و یکی از خصوصیات مهم فضای عمومی صالح، مشارکت‌طلبی می‌باشد. بحران هویتی ناشی از آسیب به بافت‌های تاریخی موجب تضعیف حس ‌وابستگی انسان به محیط و خصلت مدنی ‌بالطبع او و در نتیجه کاهش مشارکت‌ اجتماعی می‌شود که در این پژوهش، از مکان‌سازی متناسب با بافت ‌تاریخی، به‌عنوان تسهیلگر در پروژه‌های بازآفرینی استفاده می‌شود تا در جهت نیل به آرمانشهر اسلامی گام‌ برداشته شود. در این مقاله با بررسی معیارهای کالبدی مورد نظر اسلام در زمینه بازآفرینی بافت‌های تاریخی، در محله تاریخی عودلاجان تهران به‌عنوان یک نمونه مطالعاتی که اقدامات بازآفرینی در ‌آن انجام‌ شده و حضور مردم در بافت بعد ‌از اقدامات کمرنگ بوده است؛ با‌ هدف بررسی و مطالعه ارتباط بین شاخص‌های «مکان‌سازی مشارکت‌مبنا در بازآفرینی بافت‌های تاریخی» به‌عنوان عامل ایجاد «دلبستگی‌مکانی» و «مشارکت‌طلبی» با‌استفاده از پژوهش آمیخته (کمی و کیفی) به روش توصیفی-‌تحلیلی مبتنی ‌بر روش‌های تحلیل‌ محتوای اسناد‌ کتابخانه‌ای و پیمایش مقطعی‌کمی‌ (پرسش ‌از کارشناسان و مردم محله عودلاجان) و کیفی (مشاهدات نظام‌مند کارشناسی‌ از بافت)، به بررسی مبانی اندیشه ‌اسلامیِ مکان‌سازی مشارکت‌مبنا در بازآفرینی بافت‌های تاریخی پرداخته‌است. تجزیه و تحلیل داده‌ها با روش آمار توصیفی و استنباطی بوده که نرمالیتی داده‌ها با آزمون کلموگروف‌اسمیرنف و آزمون فرضیه‌ها با ضریب‌ همبستگی اسپیرمن و معادلات ‌ساختاری به‌روش PLS و مدل‌سازی با نرم‌افزار SmartPLS3 انجام‌شد. تأیید روایی توسط اساتید و پایایی با‌ رسیدن به نقطه اشباع‌نظری و ضریب آلفای‌کرونباخ بررسی‌شد. پس‌از طی موفقیت‌آمیز تمامی آزمون‌های مدل‌ساختاری شامل ضرایب ‌مسیر (بتا) و معناداری ‌آن (T-Value)، شاخص ضریب‌تعیین (R2)، شاخص ارتباط‌ پیش‌بین (Q2)، شاخص شدت‌ تأثیر (F2) و شاخص هم‌خطی (VIF) برای دو گروه مردم ‌بافت و کارشناسان خبره با اطمینان بالا تأیید و مدل‌سازی ارائه‌ شد. سپس از طریق مشاهده نظام‌مند تک‌تک شاخص‌های پژوهش و تحلیل‌کیفی کارشناسانه، نتایج بررسی و تعمیم داده ‌شد و مدل‌کلی ارائه ‌گردید. بر ‌اساس یافته‌های تحقیق، مشخص‌گردید فضاهای انسان‌مدار و مکان‌محور مقید به ارزش‌های دین ‌مبین ‌اسلام و اصالت‌های بافت ‌تاریخی، از ‌طریق مکان‌سازی مشارکت‌مبنا در‌ بافت و افزایش مشارکت ‌اجتماعی ناشی ‌از آن در روند بازآفرینی، موجب حفظ بافت ‌تاریخی و موجودیت ایرانی اسلامی آن و افزایش دلبستگی‌ مکانی و مشارکت‌طلبی خواهد‌شد.


صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله پژوهش های معماری اسلامی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Researches in Islamic Architecture

Designed & Developed by : Yektaweb