دانشجو بابک افشار در تاریخ13 اردی بهشت 96ساعت 10:00 صبح از پایان نامه خود تحت عنوان " معماری و قدرت چشـــماندازی تاریخــی به تکوینِ هـمزمــانِ «معماریِ معاصـر» و «دولتِ مدرن» در ایران" در آمفی تئاتر دانشکده معماری دفاع خواهند نمود.اطلاعیه دفاع
چکیده
طیِ سراسرِ قرنِ اخیر در ایران، ساختمانهایِ شاخص بهمثابهِ ابزارهایی برایِ «تربیتِ جمعیت» از طریقِ «بیانِ تجسّمیِ هویتِ ملّی» فهمیده شدهاند؛ همچنین، بهمثابهِ اُبژههایِ محلِ تأثیرِ یک شخصیتِ فرهنگیِ معاصر به نامِ «معمار» (همارز با «آرشیتکت») که در چنین نوعِ ویژهای از «بیانگری،» حاملِ نوعی «دانشِ جهانشمول» و دارایِ «تخصص» تلقی میشود. هیچ یک از این مشخصهها در مناسبت با ابنیه، در «ایرانِ پیشا۔مدرن» مطرح نبود و چنین درکِ معاصری از کارِ ساختمان، تنها ضمنِ به گردش درآمدنِ چرخِ دولتِ مدرن در سرزمین، یعنی با گذرِ زمان از میانههایِ دورانِ قاجار تا استقرارِ سلطنتِ پهلوی، در «ایرانِ عصرِ جدید» حادث شد.
پژوهشهایِ عمده در حوزهیِ مطالعاتِ معماری، این دگرگونیِ پُر۔اهمیت در تاریخِ معماریِ ایران را به قالبِ نوعی «رابطهیِ عِلّی» از «قدرت» به سمتِ «معماری» فهم کردهاند: یعنی ذیلِ «اقداماتِ» مجموعهای از «ارادههایِ نو» (از شخصِ رضاشاه گرفته تا معمارانِ تحصیلکردهیِ فرنگ، یا نهادهایِ تازه۔تأسیسِ دولتی و نیز اجتماعِ نخبگانِ سیاسی۔فرهنگی)؛ یا ذیلِ «تأثیراتِ» مجموعهای از «اندیشههایِ نو» (نظیرِ مدرنیسم یا ناسیونالیسم) که تحولاتِ حوزهیِ معماری، «بازتابی» از خطورِ آنها به ذهنیتِ جامعهیِ ایران تلقی میشود. مسألهیِ رسالهیِ حاضر، نه ابطالِ این الگوهایِ تبیینی بلکه، بسطِ آنها به سطحی پیشینیتر است: کوشش در تشریحِ محدودِ یک «منظومهیِ متکثّرِ عِلّی» که همزمان با فرآیندِ تکوینِ «دولتِ مدرن» در ایران و نه در پیِ آن، «اندیشهها» و «ارادههایِ» نو۔ظهورِ ملازمِ این فرآیند (یعنی نمودهایِ انضمامیِ «قدرت») را، به «معماری» معطوف میکرده است.
بهمنظورِ ردیابیِ مسیرِ حرکتِ این منظومهیِ عِلّی، رسالهیِ پیشِ رو در جریانِ نوعی تاریخنگاریِ رو به عقب (از اکنون به سمتِ گذشته)، مجموعهیِ متنوعی از اَسنادِ تاریخیِ نشانگرِ «شیوههایِ فهمِ ابنیه» در ایران را ارزیابی و باز۔تفسیر کرده است تا «ارادهها» و «اندیشهها» را، نه بهطورِ انتزاعی بلکه، از آن حیثِ که بهطورِ تاریخی به ساختمانها عطف میشدهاند، دریابَد: از متونِ تخصصیِ نشریهیِ آرشیتکت (در نیمهیِ دومِ دههیِ ۱۳۲۰ش) تا نخستین نوشتارهایِ فارسی راجع به «معماری» در معنایِ امروزی از کریمِ طاهرزادهیِ بهزاد (در اوایلِ دههیِ ۱۳۰۰ش)؛ به دنبالِ آن، از بازنماییِ ابنیه در نخستین روزنامههایِ رسمیِ مصوّرِ ایران (پیش از انقلابِ مشروطه) تا طرزِ منحصر۔به۔فردِ تصویرگریِ محیطِ مصنوع در نگارههایِ نُسَخِ مصوّرِ فارسی (در دورههایِ صفوی و تیموری).
این ارزیابیها، بهطورِ ویژه، اهمیتِ تاریخیِ عهدِ ناصری را در مسیرِ معاصر شدنِ معماریِ ایران تصریح کردهاند؛ عهدی که ضمنِ بروزِ مجموعهای از تکنیکهایِ جدیدِ تصویرپردازی در حوزههایِ متداخلِ نقاشی و عکاسی و چاپِ سنگی، همراه با مجموعهای از مؤلفههایِ سیاسی۔فرهنگیِ همآیند۔شان، به تحولِ عمدهای در «طرزِ دیدنِ ساختمانها» در ایران دامن زد: طیِ آن، بقایایِ نظامِ بصریِ کُهَنِ مینیاتورِ ایرانی با نوعی نظامِ بصریِ مبتنی بر «تجسّم» جایگزین شد که شالودهیِ فهمِ معاصر از معماری را در ایرانِ عصرِ جدید فراهم میکرد.
این دگردیسی، از یک سو «چهرهیابیِ جنینیِ دولتِ مدرن» و از دیگر سو، «رؤیتپذیر شدنِ فُرمِ معماری بهمثابهِ کُلّ» را در ایران به یکدیگر پیوند داد؛ در نتیجه، تقریباً نیم قرن پیش از معطوف شدنِ واضحِ نخستین «صورتبندیهایِ زبانی» از اندیشههایی نظیرِ مدرنیسم یا ناسیونالیسم به ابنیه، ساختمانها را مشخصاً بهواسطهیِ طرزِ دیده شدنشان، در مسیرِ بدل شدن به «نمادهایِ تجسّمیِ دولت۔ملت» به حرکت در آوَرْد. از این منظر، میتوان گفت که عهدِ ناصری در مناسبت با تجربهیِ معماریِ مدرنیست۔ناسیونالیستِ دورانِ پهلویِ اول و مجموعهیِ «اقداماتِ» ملازمِ آن، که خود برایِ معماریِ معاصرِ ایران حُکمِ یک سر۔مشق را داشته، نقشِ پُر۔اهمیتی در مقامِ «شرطِ امکان» بازی کرده است.
واژگانِ کلیدی: دولتِ مدرن؛ معماریِ معاصرِ ایران؛ معماریِ پهلویِ اول؛ معماریِ ناصری؛ ادراکِ بصری؛ مینیاتورِ ایرانی؛ نقاشی؛ عکاسی؛ چاپِ سنگی.