
روز نهم: به یاد حضرت عباس(علیهالسلام) سلام بر تو ای نخل استوار جانبازی ای فرزند ایثار و فداکاری! ای تندیس ادب! ای عباس سلام بر تو که یادآور استقامتی! ای شیر حیدر!سلام بر عشق و برادریات، ای مصداق فروتنی!سلام بر تو و آن دستان آب آورت، ای که سوخته دلان از دستان تو تمنای آب حیات دارند، ای ساقی!سلام بر لبان خشکیدهات که سرچشمه آب بقاست و آب در حسرت رسیدن به آن!ای که آب بقا به کام بشریت ریختی و لب تشنه از فرات بازگشتی! آوازه دلاورمردی های حضرت عباس(علیهالسلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین(علیهاالسلام) عمه او میشد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس(علیهالسلام)و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید. شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاشها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت: «اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟ حضرت عباس(علیهالسلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت عباس(علیه السلام)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امان ندارد؟!» شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس(علیه السلام)و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت. چگونگی شهادت در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیه السلام شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس علیه السلام را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با ده سوار همراه شد و مَشکها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند. عباس پس از آن رجزی خواند و بر آنها حمله کرد. ... آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند... وقتی که امام حسین ( علیه السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس ( علیه السلام) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و لتحیلتی. گفت من ماه بنیهاشم، سرور قلب زهرایم شبه حیدر، زاده آزاده امالبنینم دست دادم در ره حق تا که یزدان داد بالم با همه قدوسیان طیار در خلد برینم تشنه لب در آب رفتم این سخن با خویش گفتم من چگونه آب بنوشم شاه را عطشان ببینم مشک را پرکردم از آب و به خود گفتم که باید راه نزدیکی برای خیمه رفتن برگزینم راه نخلستان گرفتم لیک از شمشیر دشمن قطع شد دست علمگیر از یسار و از یمینم گفتم اینک دست دادم، آب دارم، غم ندارم ساقی طفلان عطشان و پریشان و حزینم ناگهان دیدم که در ره ریخت آب و سوخت جانم تیر زد بر مشک آن خصمی که بود اندر کمینم دیگر از دیدار طفلان حسین شرمنده بودم تیر زد دشمن به چشمم تا که طفلان را نبینم گفتم اینک خوب شد، خوب است برگردم به خیمه ناگهان بر سر فرود آمد عمود آهنینم |