روز دوم: ورود کاروان به کربلا گرمای سوزان کویر، بدنهای خسته کاروانیان را میآزارد و خورشید آرام، آرام خود را در تنگنای افق جای میدهد، کاروان توقف کرد، صدایی پرسید: این جا کجاست؟ پاسخ آمد: اینجا کربلاست! آری اینجا کربلاست، اینجا بهشت سرخ بدنهای بیسر است، اینجا نگارخانه گلهای پرپر است، اینجا حریم قرب شهیدان داور است. حسین(علیهالسلام) آمد با اهلبیتش، عباس و زینبش، اکبر و اصغرش، رقیه و سکینهاش، ...،دل کویر در تب و تاب و چهره آسمان درهم شده است. زمین بغض خود را فرو میخورد و فرات آرام و بیصدا اشک میریزد. به گوشم میرسد هر لحظه آوای خدا اینجا مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا دلا حجاج بیتالله خون، احرام بر بندید که کامل میشود با زخم تن حج شما اینجا شما حجاج بیتالله خون هستید و میبینم که جای موی سر، سرتان گردد جدا اینجا نه تنها حج ما قربانی پیر و جوان دارد شود قربانی شش ماهه تقدیم خدا اینجا ز شمشیر هزاران قاتل خونخوار میبینم هزاران بار گردد اکبرم جانش فدا اینجا به موج خون میان قتلهگه با پیکر بیسر زنم از حنجر ببریده خواهر را صدا اینجا به پاس اجر سقایی و قانون علمداری شود با تیر و خنجر حق عباسم ادا پیدا کند این امت گم کرده ره تا راه خود اینجا درخشد راس هفتاد و دو مصباحالهدی اینجا ندای ارجعی را در یم خون میدهم پاسخ که میآید به گوشم از خدا دائم ندا اینجا |